وضعیت «دو بال پرواز» رژیم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری (قسمت آخر)- علیرضا یعقوبی

 

  1. 10191_235867029871948_1492310371_n8283_235867053205279_64057889_n
    نگاهی اجمالی به مباحث گذشته:

    در مباحث گذشته درباره وضعیت جناح بندیهای درونی رژیم یعنی اصلاح طلبان و اصولگرایان گفتگو کردیم. دو جریانی که به گفته خامنه ای به مثابه دو بال پرواز رژیم بودند و دیدیم که چگونه خامنه ای مجبور شد برای حاکمیت جابرانه خود عملا یک بال پرواز رژیمش را بشکند و اصلاح طلبان را به حاشیه رانده و به انها نقشی در حد «سوپاپ اطمینان رژیم» با نهایت ۳۰ تا ۳۵ نماینده مجلس بدهد. حال تنها جناح باقیمانده یعنی اصولگرایان نیز دچار تشتت شده و شقه شقه شدن آنها باید راه به حذف یک جریان ببرد یعنی با چیده شدن بال پرواز اصلاح طلبان نوبت چیده شدن قسمتی ازبال اصولگرایان رسیده است و با زمینگیر شدن رژیم، زمان برای پرواز ملت ایران و نیروی آلترناتیو و سرنگونی محتوم خون آشام ترین نظام دیکتاتوری در دنیای معاصر فرا رسیده است. دیو چو بیرون رود، فرشته در اید.

    جایگاه و موقعیت مردم و آلترناتیو برانداز در آستانه انتخابات ریاست جمهوری:

    مقدمه:

    در مبحث موقعیت اصلاح طلبان بیان کردیم که اصولا تمامی آرایی که در حالت خلاء و در وضعیت عدم تغییر در معادله قوا بین آلترناتیو انقلابی و رژیم حاکم به طور موقت از سوی مردم به حساب اصلاح طلبان ریخته می شود تماما متعلق به آلترناتیو انقلابی و اپوزیسیون برانداز است و ترس خامنه ای از اصلاح طلبان نه قائم به ذات این جریان بلکه از عقبه ای است که رای دهندگان به آنها از آن برخوردارند. در یک کلام اکثریت قاطع مردم ایران نیروی بالقوه برانداز و بطور طبیعی حامی نیروی انقلابی و الترناتیو سرنگونی طلب هستند. این واقعیت را تمامی کسانیکه دستی در تحلیل و درک شرایط دارند آگاهند.

    مبانی علمی خواست سرنگونی رژیم:

    رژیم مبتنی بر ولایت فقیه با درکی مطلق از امور دنیوی و لذا ذاتا نسبی در واقع با قانونمندیهای حاکم بر جهان مادی در جنگ و ستیز است. اگر حرکت تاریخ و جوامع بشری را حرکت شتابنده از دنیای جبر و ضرورت به دنیای آگاهی و اختیار و آزادی بنا به دستاوردهای بشری بدانیم دیگر جایی برای انقیاد انسان و سپردن اختیار او به دست یکنفر باقی نمی ماند. در یک کلام اصل ولایت فقیه در تناقض ماهوی و آشکار با حرکت تکاملی جامعه بشری دارد و لذا امری منسوخ و باطل می باشد و باید تماما بعنوان سد کننده تکامل و مانع جوامع بشری نفی و سرنگون گردد.

    مبانی عملی خواست سرنگونی رژیم ولایت فقیه:

    از آنجائیکه اصل ولایت فقیه با ذات و جهت حرکت جامعه بشری همخوانی ندارد و امری منسوخ می باشد در عملکرد نیز جز به قهقرا بردن جامعه بشری بطور عام و در شرایط خاص حاضر یعنی جامعه ایران بعنوان کشور تحت اختیار ندارد. در تمامی زمینه ها به بن بست کامل رسیده است. وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران گواه این حقیقت است. این رژیم حتی تحمل یک انتخابات صنفی ( سازمان نظام پزشکی) را ندارد تا چه رسد که بخواهد یک انتخابات رقابتی برگزار کند. بقول مارک توین: «آنجا که آزادی نیست، اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد، اجازه نمی دادند که رای بدهید» (۱). این رژیم فاقد هرگونه پتانسیل و ظرفیت برای تغییر و اصلاح است. دستگیریهای گاها روزانه فعالان عرصه روزنامه نگاری و فعالان مدنی و اجتماعی و فعالان حقوق اقلیت های قومی و ملی و مذهبی و اعدامهای مستمر در ملاء عام، گواه این حقیقت است. بدون سرکوب مستمر و روزانه این رژیم قادر به ادامه حیات نیست و اعمال این رژیم بطور کامل گواه این ادعاست.

    چرا رژیم جمهوری اسلامی کماکان پابرجاست؟:

    این رژیم با بکارگیری دو عامل یعنی سرکوب تمام عیار و فریب با بکارگیری گسترده عناصر فاسد و خودفروخته ای همچون لابی رسوای رژیم در اروپا و امریکا و وجود امثال فرخ نگهدارها در صف به اصطلاح اپوزیسیون پابرجاست. اگر سرکوب تمام عیار و غیر قابل توصیف را عامل مبنایی برای ادامه حیات خفت بار این رژیم بدانیم بدون شک در برپا ماندن این رژیم، نفوذ گسترده عناصر جاسوس رژیم در صفوف اپوریسیون، در ایجاد تزلزل و سستی در صفوف مبارزین، نقش شرط را ایفا می کنند یعنی در یک کلام وجود لابی رژیم در خارج از کشور و وجود عناصری همچون فرخ نگهدار و همپالکی های او در صفوف اپوزیسیون بزرگترین مانع و سد در پیش بردن سیاست سرنگونی رژیم و تحقق عملی آن است.

    چه باید کرد؟:

    باید در یک کلام اراده ها را صیقل زد. باید چشمها را شست و جور دیگر باید دید. سرکوب رژیم نه نشانه اقتدار بلکه از ضعف مفرط آن است لذا نباید مقهور سرکوب شد. باید انسانهای آزاده و شجاع همچون شهدا علی صارمی و جعفر کاظمی و محمد علی حاج آقایی زندانیان سیاسی دیرپا و دهه ۶۰ رژیم و زندانیانی همچون دکتر سعید ماسوری و خانم نسرین ستوده و صدها زندانی سیاسی دیگر که با عزم و اراده آهنین به مقاومت ادامه می دهند را الگو و سرمشق قرار داد . یعنی مبنای تحقق سرنگونی در عزم و ارده جامعه ایرانی نهفته است. در یک کلام «می توان و باید» رژیم ولایت فقیه را سرنگون ساخت. تحقق این خواست و اراده ملی در شناخت آلترناتیو انقلابی و رهبری ذیصلاح ان نهفته است. بایدصفوف اتحاد را در بین ایرانیان سرنگونی طلب فشرده تر نمود. مسائل پیش پا افتاده را در دل تضاد بزرگتر باید حل نمود. تنگ نظریها را کنار گذاشت. باید بدانیم که امر سرنگونی رژیم در هیچ برهه و زمانی دست یافتنی تر از شرایط حاضر نبوده است. بلوغ سیاسی و درک و فهم و شناخت جامعه از عامل اصلی سیه روزی ایران و ایرانی، این فرصت و اجازه را بما می دهد که بگوئیم زمان، زمان سرنگونی است. و سرنگونی هم ممکن نیست الا با بکارگیری ساز و کارهای لازم. تحقق امر سرنگونی بدست توانای ارتش آزادیبخش ملی ایران میسر است لذا تنها راه و شق ممکن، همانا گرد آمدن در ارتش آزادیبخش ملی ایران است. در مسیر تحقق این امر باید کار را از کوچک شروع کرد. تشکیل یکانهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در دل هر خانواده و کارگاه و محله و شهر یک ضرورت تاریخی و ملی است و نباید از آن بسادگی گذشت در عین اینکه باید تمامی تمهیدات امنیتی را بکار بست. هر کسی با توجه به شناختی که از مهره های رژیم و جاسوسان آن دارد می تواند بهترین راهکار را برای مخفی کاری، تا پیوستن نهایی به ارتش آزادیبخش ملی ایران را بکار بندد. ضرورت اتحاد در بین نیروهای برانداز یک ضرورت تاریخی است. همبستگی ملی تنها راهکار برای سرنگونی این رژیم است. در کنار آن و بعنوان شرط باید بی محابا عناصر رژیم و مزدوران رنگارنگش را در وهله اول از صفوف مبارزان و اپوزیسیون اخراج و طرد نمود و این مقدور نیست جز با افشاگری تمام عیار عناصری همچون فرخ نگهدار و دیگر جرثومه های ایجاد فساد و تباهی در میان اپوزیسیون انقلابی. طرد این جماعت و عناصر اعزامی رژیم بنام اپوزیسیون قانونی و یا جنبش سبز و هر آن کسی که ادعا می کند که می توان این رژیم را اصلاح نمود شرط لازم تحقق اتحاد و یگانگی در بین اپوزیسیون برانداز و انتقال امید و باور به سرنگونی رژیم به دل آحاد جامعه اکثریت قاطع مردم ایران است.

    کلام آخر:

    اگر خواست سرنگونی رژیم یک خواست مشروع و قانونی به اعتبار رأی و نظر اکثریت قاطع مردم بجان آمده ایران است باید از فرصت انتخابات پیش رو برای تحقق امر سرنگونی استفاده نمود. ضمن تحریم کامل شعبده انتخاباتی و تبلیغ و بردن آن در بین وسیعترین اقشار جامعه نباید به تضادهای درونی رژیم کم بها داد. دیدن مطلق در نسبی و نسبی در مطلق یعنی همین. اگر مطلق ما سرنگونی رژیم حاضر است، وجه نسبی آن دامن زدن به تضادهای درونی رژیم است. به دعواهی درونی جناحهای ارتجاعی رژیم باید سمت و سو داد و آن را به جنگ توده های سرنگونی طلب با تمامیت رژیم جهل و جنایت ولایت فقیه تبدیل ساخت. خامنه ای برای ادامه بقای رژیمش، بدون شک در پی یک جراحی دیگر است و حذف احمدی نژاد و جناح او را در دستور کار قرار داده است. جریان اصلاح طلب برای تقرب جستن به ولی فقیه در کنار سایر اجزای درونی رژیم در پی القای این دروغ هستند که عامل خرابی ها و ویرانگری ها و اختلاس و دزدیهای نجومی و غارت اموال عمومی، سوء مدیدیت احمدی نژاد بوده وگرنه ولی فقیه در ذات خود ندارد مشکلی. باید به این حقیقت اشراف داشته باشیم که احمدی نژاد گماشته ولی فقیه بوده و حال هم تاریخ مصرفش در حال اتمام است و باید قربانی ادامه حیات رژیم شود. نباید در دام این القائات گرفتار آئیم. لابی رژیم در پی خریدن زمان برای ولی فقیه با ادعای دادن فرصت به خامنه ای برای انتخاب یک رئیس جمهور مطلوب ولی فقیه هستند. این بیشرمی آشکار و شیادی رسوا باید به تمام و کمال نزد توده ها افشا گردد. اصل تقدم و تاخر در تضادها بما می آموزد که تضاد اصلی در همه حال باید عامل اصلی ویرانی ایران یعنی ولایت فقیه باشد. احمدی نژاد و جناحش بدون حضور و پشتیبانی ولی فقیه و دستگاه سرکوب و تفتیش عقاید او نمی توانند یک روز هم دوام بیاورند. تضاد اصلی مردم ایران یعنی عامل سیه روزی ملت ایران رژیم ولایت فقیه و شخص خامنه ای است. باید در همه حال او را به چالش کشید. اگر در تاریخ معاصر ایران، شاه سلطان حسین صفوی در چهره خاتمی به زعم خامنه ای قرینه تاریخی خود را بازیافته است، بوده اند عمله ها و غلامانی که در برابر سلاطین ایستاده اند، محمود افغان هم یکی از آن عمله ها و غلامانی بود که بر ارباب خود خروج نمود. شاید محمود احمدی نژاد در فردایی نه چندان دور توسط خامنه ای «محمود افغان» نامیده شود، به یمن آگاهی و صیقل اراده ها به وظیفه تاریخی خود قیام کنیم. جنگ بین ولی وفقیه و سلطان حسین و محمود افغان را به جنگ خلق برای آزادی و رهایی تبدیل سازیم. اینچنین باد.

    پاورقی:

    ۱- مارک توین نویسنده و طنزپرداز آمریکایی که شهرت خود را مدیون آثاری همچون «ماجراهای کلبری فین (۱۸۸۵) و ماجراهای تام سایز (۱۹۸۶) است.

     

     

بیان دیدگاه